محل تبلیغات شما

از چهره جدید راضی هستم .

رفتم جلو موهام کوتاه کردم چتری .

خیلی عوض شدم !:) ولی خوب شدم . 

با همین چهره جدید رفتم دنبال سینا . ماشین دست من بود . 

وقتی آمد سریع دست کشیدم بین موهام تا بره یه سمت 

نرفت ولی خب باعث نشد سینا بفهمه  

خواستم جابه جا بشم که نزاشت حالش خوب نبود 

گفتم بخاطر صبحه ؟ 

گفت رفتارت بعد از اون ماجرا کاملا عوض شده . 

حواسم به رانندگی بود . 

گفت خب ؟ 

گفتم حواسم پرت میشه فعلا نمیتونم حرف بزنم 

رفتیم خونه مامان .

مامان وقتی منو دید تبریک گفت که عالی شدی 

بعد مهرداد . گفت چیز جدیدی نیست قبلا وقتی دانشجوم بودی موهات همین مدل بود 

دلیل بلند شدنش و زدن بالا موهامم مهرداد بود میگفت جمع کن اون موهاتو 

خوشش نمیومد ! 

بعد از حرفامون سینا گفت چه خبره چیو تبریک میگید . !

اون موقع من توی اتاق بودم . 

امد توی اتاق . موهام مرتب کردم گفتم خوبه ؟ 

گفت آره خوبه . 

توی چهرش پر از غم بود . 

خودم میدونم رفتارم عوض شده ! آدم که سرد میشه . نمیدونم چه جوری باید برگرده ! 

 

 

احتمال خیلی کم مهرداد امشب می ره تهران و شاید سینا هم با خودش ببره . شاید !

میگفتم تو شبیه یه خواب دلنشینی .

بلد نیستم برگردم

خیال من ./ نیمه پنهان زندگیم

سینا ,عوض ,اون ,موهام ,مهرداد ,اتاق ,عوض شده ,توی اتاق ,چهره جدید ,سینا گفت ,گفت چه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها