امروز زود تمام نشد ! :|
خب از صبح حدود 9 که شروع کردم . تا ساعت 7نیم شب کارم برای امروز تمام شد :) امروز دوست داشتم
چند تا اتفاق افتاد
+اول اینکه دردم بهتر شده ولی هنوز نمیتونم غذا بخورم !:|
+ دوم پیام های رئیس امروز ، خب وجود آدم های اشتباه توی زندگی باعث میشه ادم خودش ببره بالا ، بگرده دنبال راه درست و بخاطر نابود نشدن خودش هم که شده تلاشش انجام بده . الان وجود آدم اشتباه و بدی مثل رئیس توی زندگیم باعث شده من چندتا حرکت مثبت توی زندگیم انجام بدم . و از این موضوع راضی هستم :)
اما خب نادیده نگیریم چه قدر توی این مسیر له شدیم و غمگین از وجود چنین ادمی :(
+ سوم سینا خیلی حرف زد . من اکثرا هدست دارم موقع کار . 99 درصد هم فقط هدست بدون صدا :|!!!! امروز زنگ زد . هم کارم انجام میدادم و هم باهاش حرف میزدم . اول فکر کردم خب یه احوال پرسی میکنه تموم میشه . ولی بعد گفت نفس دلم گرفته ! . سینا خیلی کم پیش میاد چنین حرفی بزنه !
میخواست با من حرف بزنه . گفت میدونم کار داری ولی گوش کن لطفا .
نفهمیدم حرف زدنش چه قدر طول کشید ولی خیلی حرف زد . از همه چی .
گاهی سکوت بود فقط صدای نفس همدیگره میشنیدیم . مهرداد کار داشت و نبود . سینا هم اول یه کم پشت رل بود و بعد یه جا پارک کرد و توی خیابون قدم میزد .
بهش گفتم یه بار ننت ! من بی سینا میشم
گفت من چه قدر واست مهم هستم ؟
گفتم تو ببین چه قدر رویاهای من ارزش دارن ؟
گفت نفس فکر میکردم دوسم نداری
گفتم تو هنوزم مثل یه خواب شیرینی واسم . حالا گاهی تبدیل میشه به کابوس مهم نیست .
فکر کنم اون حدود نیم ساعت آخر حرفامون دوست داشتم . وقتی قدم میزد و یه اهنگ با خودش زمزمه میکرد .
صداش میشنیدم . صدای خوندنش . صدای قلبش . صدای نفس کشیدن
یه ,توی ,حرف ,هم ,سینا ,ولی ,چه قدر ,حرف زد ,یه خواب ,صدای نفس ,خیلی حرف
درباره این سایت